Jul 13, 2009

after all °


و این است سرنوشت بشر روی زمین. روی این خاک. زیر این خاک. این فرار
این است سرنوشت تو که به دست مورها تکه تکه میوشد. تکه تکه
چمیدانم
برای همین است که میخواهم فراموش شوم. فراموش! برای همین که حتی این مورها هم نمیتوانند خلاصم کنند
برای همین که باند پیچی ام میکند این گمان که رهایی در مرگ است اما نه این مرگ

Jul 7, 2009

vagueness °

تمام روز ، با تمام زندگی جنگیدن
...
کارهایی که مُهر روزمرگی را بر تنت میکوبانند. اینجا زمین است. دفترهایش خط خطی است و چشم ها دو جفت هستند. موجودات چیزی دارند به نام زندگی که کم و بیش فراموشش میکنند. این حرف های کلیشه ای برای شروع یک صفحه خط خطی بدک نیستند. اما واقعا اینجا چیزی است به نام زندگی. روز است. هر روز از درون یک کابوس شروع میشود. شبها به مانند روز روشن اند. اینجا چیزی است به نام کابوس – سرگیجه – زندگی … هیچ کدام را نمیشود تنها گفت. مترادف های بی معنا همین ها هستند. همین زندگی که اینجاست. که به ستیز خوانده میشود
اینجا منی هست که اکنون دارد با خطوط نامفهومی پاکی کاغذ را محکوم میکند. بله، نامفهوم. اینها را برای شما ترجمه خواهم کرد. اما اینجا گاه نمیشود اصل را از جعل تشخیص داد. به این پرت و پلاها که میگویم نمیشود بها داد. نباید جدی گرفت. باید به آسمان نگاه کنی، شاید که زمین دیدی. زیر پایت را لقد نکن، شاید «هیچ» را لمس کنی. اینجا چیزی است به نام وارونگی، خطای دید، کم خونی، وهم، کابوس، سرگیجه، … ، زندگی
اینجا به تعداد تمام موجوداتی که میبینی و نمیبینی تعریفی برای زندگی میفروشند. که هرکس یکی را، اگربخواهد، میخرد. این چنین است
که به تعداد همه شان - تمام روز، با تمام زندگی جنگ میشود. اینجا زمین است. صدای جنگ ساکت مغر را از هم میپاشاند


Jul 1, 2009

Things that could not be written °

سکوت و خستگی بو ندارند. حس غریبی که هنگام ظهر در خانه میرقصد، صدا ندارد. طعم و نشانی ندارد. با دست و با مشام حس نمیشود. نه سکوت و نه خستگی که گاهی در کنار تو، به روی تخت، لم میدهند... که گاهی مثل شبحی بلاتکلیف تو را به اتاق های مختلف خانه میکشانند... خصوصا در آشپزخانه راهت میدهند تا وقت و بی وقت درٍ آن یخچال بی همه چیز را باز و بسته کنی.... نه هیچ کدام از این حس ها بو ندارند
چیزهایی هستند که تا نوشته نشوند، وجودی پیدا نمیکنند، حسی به خود نمیگیرند و چه کلافگی منفوری به بار می آورند اینها که همگی در ظهری بی سر و ته و بی بو فضای خانه را متعفن میکنند و هیچ کدام نوشته نمیشوند... هیچ کدام