کاش راهی بود تا تصویر مه آلود خمیازه ام را روی کاغذ بنویسم
شاید بشود به این شکل نورها بروند – بیداری خسته شود – بخوابد
راستی این من هستم با بیداری ؟
باید تبعید شوم
به جایی دور
باید تبعید شوم
نباید ببینم زندگی را. یک چند خط مینویسم. کسی شاید بخواند. عضو اهالی دستگاه باشد، شاید مغافم کند از دیدن – از بیداری – دیدن – بیداری – من .......