آن شب دستم سخت هوس کرده بود چند خط بنویسد، از همین خط هایی که بعدها اگر کسی باشد که چشمی بهشان بیندازد کلی لفظ آفرین بخوردشان بدهد و از اینجور حرف ها
آن شب همه چیز را به وضوح میشد حس کرد، میشد حس کرد که دستانم از فرط پریشانی هی از در و دیوار کتک میخوردند و این همه چیز ملموس را نمیشد نوشت، نمیشد
آن شب و شبهای دیگر اینگونه بودند که نافرجام ماندند
من هنوز میخواهم چند خطی بنویسم
آن شب همه چیز را به وضوح میشد حس کرد، میشد حس کرد که دستانم از فرط پریشانی هی از در و دیوار کتک میخوردند و این همه چیز ملموس را نمیشد نوشت، نمیشد
آن شب و شبهای دیگر اینگونه بودند که نافرجام ماندند
من هنوز میخواهم چند خطی بنویسم