Apr 22, 2009

hidden sense °


گریه کن ، گریه کن
من دست نوازش بر سرت نمیکشم
سرت را روی پایم پرت کن
من از تو نمی پرسم چرا ، سیم جیم ها برایم چندش آورند

گریه کن، من بلد نیسم برایت شر بگویم و کنجکاوی کنم
موجودی که کنج عزلت خود اشک میریزد... برای تو دل سوزی نمیکند
گریه کن

مرا بی حس خطاب کن و فحش بده
از انتهای دل هم، در قطره قطره اشکهایت فحش بده
و ببین که عواطفم جریه دار نمیشوند
دست خطم مخدوش نمیشود
نه اینکه برایم مهم نباشی ، اما گریه کن
داد بزن و از من پاسخی نگیر و خسته شو

من بلد نیستم
میتوانی لباسهایم را خیس خیس کنی
آسمان هم همین کارا میکند ، همیشه
دستان من سرد هستند و به درد تو نمیخورند

گریه هایت را برای من یادگاری نگذار
در ذهنم نمیمانند
اینکه پشت سکوتهایم رنج میبرم یا نه
تو باید بفهمی ...